بدون عنوان
چند شب پیش آروین تو خواب ناله میکرد قربونش برم. بیدار شدم دیدم تب داره. زود بابایی رو بیدار کردم. خیلی ترسیده بودم . آروین و بیدار کردیمو بهش دارو دادیم فداش بشم نمیتونست بخوابه. دست و صورتشو شستیم اما بازم تب داشت . توی خواب حرف میزد میگفت " بابا کیک من کجاست" هم خندم میگرفت هم ناراحت میشدم. بالاخره دارو یکم تاثیر گذاشت و آروین خوابید ولی من وبابایی نتونستیم بخوابیم همش تبشو چک میکردیم. صبح که بیدار شد دیدم بازم تب داره بردیمش پیش دکتر اما خدا رو شکر چیزیش نبود یعنی علایم مریضی نداشت . دکتر از آروین پرسید صبونه خوردی آروینم گفت آره ولی الان خوابم میاد.
خلاصه اومدیم خونه. بعد از ظهرم مهمون داشتیم عمه سارا و باربد اومدن. با اون حالش انقدر با باربد بازی کرد که نگو .
اون شب دوباره تب کرد عسلم. از دیروز خیلی بهتر شده اخرش نفهمیدیم چرا تب کرد شایدم به خاطر دندون در آوردن بوده.