اولین استخر
چند روز پیش بابایی به آروین و باربد گفته بود که یه روز میبردشون استخر.
بچهها خیلی ذوقزده شده بودن بالاخره روز موعود رسید و بابا بردشون استخر .
باربد و عمه خونه عزیز بودن و ما رفتیم اونجا .
به آروین وباربد گفته بودیم باید دست به سینه بشینید بچم خودشو بغل کرده.
این خانوم خوشگل هم حلما جونه دختر خاله ندا که اومده بودن پیش عزیز
بچهها تو استخر خیلی بهشون خوش گذشته بود
از اونجا عکسی ندارم چون بابا علی جون فیلم گرفته ازشون که خیلی دیدنیه.
اینم آروین بعد از استخر که حسابی خسته است.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی